روز مادر
برای خونه نو غزاله رفتیم خونه اش !
توی راه میپرسی : مگه غزاله رفته خونه خودش ؟
میگم :آره عزیزم ، دیگه خونه خودشه ! ازدواج کرده !
میگی :پس یه جا نگه دار براش گلی ، شیرینی ای ، چیزی بخریم ، اینطوری دست خالی که نمیشه !
میگم :پسر خوبم خاله ها خریدن ماهم پولشو میدیم ، فقط باید ببینم اونا رسیدن که ما هم بریم !
وقتی رسیدیم هنوز درست ننشسته بودیم که مامان غزاله برامون بستنی تعارف کرد ! من برداشتم و تو که کنارم نشستی ، فوری دستتو به علامت "نه !" جلو میبری و میگی که نمیخوری و برای علتش میگی : سرما خورده ام و گلوم درد میکنه !
مامان غزال میگه : به به چه بچه خوبی ؟ منم واقعا تعجب میکنم که به جای اینکه کلی با من در این مورد بحث کنی ، سریع خودت این تصمیم رو گرفتی ! ولی واقعا بهت افتخار کردم و میکنم !
آخه پســــر به این خوبـــی وجود داره ؟ اونــم پســــر من ؟؟ دمت گرم !
اما هدیه روز مادر چی شد؟ میگی مامان دیکته هیچی غلط نداشتم ! البته مایه سربلندی منه ولی ...
معلوم میکنه قبلا هر دیکته یکی دوتا غلط داشتی ... بازم واقعا دستت درد نکنه !