بـــوی مـــاه مهـــر
چقدر از اینکه این ماه عزیز شروع میشه خوشحالیم !
شب زودتر وسایل مدرسه را آماده میکنیم ! البته هنوز دفتر و کتاب نداری و فقط لباس و کیف و یک مداد و دفتر برای خالی نبودن عریضه ! زودتر میخوابی و منهم کنارت دراز میکشم و از ذوق و شوقت منهم ذوق زده میشم !
بیشتر وقت تابستون به بازی کامپیوتر و تماشای تلویزیون گذشت !متاسفانه !البته سفر شمال و مهمونی خونه مادر بزرگ هم خوب بود .یک مقدار جدول ضرب هم یاد گرفتی تا در ریاضی جلو تر باشی ! کلاس زبان خونه غزاله هم از لحظات خوب اینروزها بود !کمی شنا و کمی کاراته ! دوچرخه سواری عصرها در پارک هم بد نبود ! ولی بهتر از اینم میشد اگه برنامه ریزی دقیقتری میداشتیم ! سال دیگه ؛ به امید خدا !
شاید از روی فیلمهایی که بابا گرفته عکس بهتری بتونم پیدا کنم !
راستی بازم با یزدان همکلاس شدی !نمیدونم چطوریه که بین ١٠ تا کلاس ، میچرخید و با هم همکلاس میشید !کلاس اول که حسابی معلم را اذیت کردید و سال دوم جداتون کردند ولی الان دیگه بزرگ سدید و فکر نمیکنم مشکلی پیش بیاد !
بعد از تو نوبت خودم بود که عصر به کلاس دانشگاه برم و مثل مدرسه ایها اول مهر را جشن گرفتم . خداییش لذت بزرگیه درس خوندن آدم رو شارژ میکنه !اونم توی این افسردگی اول پاییز حسابی میچسبه !