روز کودک مبارک عزیزم
دیشب همونطور که خواستی بابا برات بادبادک خریده بود
خواب بودی
بهم اعتراض کرده بودی که همه برای بچه هاشون کادو خریدن ؛ چرا تو نخریدی ؟
منم گفتم به بابات تلفن بزن بگو برات بخره .
ولی ...
چسب مدادی را که شب قبل برات خریدم از مدرسه برنگردوندی
اگه عزیزجانت بود میگفت :فدای سرت مادر ؛ پسرم مواظب وسایلت باش .
نباید زیاد بجه را اذیت کنی؛ نزار بفهمه که تو فهمیدی ؛ روحیه اش را خراب نکن ؛ غصه اش نده !
ولی من خیلی عصبانی شدم آخه همین دیشب خریدم ! نمیخواستی بدونم ! چسب قدیمی تو آوردی ! منم رفتم سر وسایلت و دیدم چسب نیست ! چیزی نگفتم ولی خیلی ناراحت شدم !آخه چرا؟
حالا ناراحتم که ناراحتت کردم . ولی واقعا خودمم دیروز خسته و کلافه بودم . سعی میکنم آروم باشم عزیزم
گاهی از ساعت یک عصر که میرسی خونه تا 3 که من میام همه تکایفتو مینویسی و با هم میریم پارک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی